جدول جو
جدول جو

معنی ساغر دادن - جستجوی لغت در جدول جو

ساغر دادن
(چَمْ بَ رَ زَ دَ)
شراب دادن. جام پر از شراب دادن:
کسی را در این بزم ساغردهند
که داروی بیهوشیش دردهند.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
ساغر دادن
شراب دادن
تصویری از ساغر دادن
تصویر ساغر دادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ساز دادن
تصویر ساز دادن
ساختن و آماده کردن، آراستن، سامان دادن، نظم و ترتیب دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
میوه دادن درخت، بر دادن، گل دادن گیاه، در کشاورزی کود دادن به زمین
اجازۀ حضور دادن، اذن ورود دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سازش دادن
تصویر سازش دادن
آشتی دادن، صلح دادن، هماهنگ ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
بساردن. قلبه راندن و شخم کردن. (ناظم الاطباء). شخم کردن. شکافتن زمین. (دمزن). شیار کردن زمین. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
دل دادن. عاشق شدن. (آنندراج). مهر ورزیدن:
به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
که بر و بحر فراخ است و آدمی بسیار.
سعدی.
سر از مغز و دست از درم کن تهی
چو خاطر به فرزند مردم نهی.
سعدی (بوستان)
لغت نامه دهخدا
(شِ کُ شُ دَ)
و در اصطلاح اتراک مغل تغار دادن مهمانی بزرگ و آش دادن است و آن را تغاره نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). مهمانی بزرگ دادن و آش دادن. (ناظم الاطباء) : مدت پانزده روز لشکر به آن کثرت را تغار داده. (روضهالصفا یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تغار شود
لغت نامه دهخدا
(حَ / حِ کَ دَ)
نشان دادن. از جای چیزی یا کسی آگاهی دادن. رجوع به سراغ شود
لغت نامه دهخدا
(چَ نِ وِ تَ)
صلح دادن. آشتی ایجاد کردن. سازش ایجادکردن. توافق ایجاد کردن. رفع کدورت و اختلاف کردن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ساغر زدن
تصویر ساغر زدن
شراب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امر دادن
تصویر امر دادن
فرمان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سان دادن
تصویر سان دادن
عرض سلاح و سامان لشکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
مهمانی دادن ضیافت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساز دادن
تصویر ساز دادن
آماده کردن، ساز پرداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سازش دادن
تصویر سازش دادن
صلح دادن آشتی دادن ایجاد توافق بین دو یا چند تن کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسار دادن
تصویر بسار دادن
شخم کردن بیل زدن هموار کردن زمین شخم کرده بساردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال دادن
تصویر سال دادن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال دادن
تصویر سال دادن
((دَ))
به یاد مرده یک سال پس از مرگ او اطعام کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ساز دادن
تصویر ساز دادن
((دَ))
نواختن ساز، آماده ساختن، ابداع کردن، نظم و ترکیب دادن، آراستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سور دادن
تصویر سور دادن
((دَ))
مهمانی دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
اجازه دادن
فرهنگ واژه فارسی سره
سازگار ساختن، سازگار کردن، جور کردن، متجانس کردن، وفق دادن، هم آهنگ کردن، تطبیق دادن، آشتی دادن، صلح دادن، موافق ساختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
Charge
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
charger
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
caricare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
opladen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
cargar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
заряжать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
carregar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
充电
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
ładować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
заряджати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
aufladen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بار دادن
تصویر بار دادن
ชาร์จ
دیکشنری فارسی به تایلندی